جدول جو
جدول جو

معنی کنار هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

کنار هاکردن
پایان دادن، به مقصد رسیدن، محصور نمودن زمین و باغ به وسیله ی پرچین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَهْ کَ دَ)
کناره گرفتن. عزلت گزیدن و دست کشیدن و بازگشتن و برگشتن. (ناظم الاطباء). دوری جستن. دوری نمودن. اعراض کردن:
و گر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی تو
کناره کرد بایدت ای پسر زین بی کناره رم.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 269).
کناره کند زو خردمند مردم
نگیرد مگر جاهل اندر کنارش.
ناصرخسرو.
کردم کناره از طرب و بی نصیب ماند
این صدهزارساله عروس از کنار من.
ناصرخسرو.
امروز یکی هفته است کان ماه دوهفته
کرده ست کناره زپی بوس و کناری.
سنایی.
خرسند شدن به یک نظاره
زآن به که ز من کند کناره.
نظامی.
در روی پدر نظاره می کرد
نشناخت از او کناره می کرد.
نظامی.
به دور لاله دماغ مرا علاج کنید
گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
رسیدن به مقصداتراق کردن در مقصد
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، افشان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن، ذخیره سازی
فرهنگ گویش مازندرانی
قبل از دوشیدن شیر، گوساله را همراه مادر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مبتلا کردن، دچار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا کردن، من من کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخلوط کردن، در آمیختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پارو کردن خرمن با برف
فرهنگ گویش مازندرانی
میان بر زدن، عبور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار کردن، صاف کردن، آباد کردن زمین های بایر و آماده
فرهنگ گویش مازندرانی
زخمی کردن، شکستن دست یا پا
فرهنگ گویش مازندرانی
در چشم رس بودن، مسافتی که بتوان با چشم افراد و اشیا را باز
فرهنگ گویش مازندرانی